روز صد و دوم ( 15 بهمن )
امشب ساعت دو بود میخواستیم بخوابیم و مامان بهار خانم بهش شیر داد و بعدش خوابوندش روی تخت و داشت باهاش حرف میزد که یهو بهار یه صدای خیلی بلند و عجیبی از خودش درآورد. من هم سریع موبایل رو آوردم و گذاشتم روی ضبط صدا و خودم با بهار که توی بغل مامانش بود شروع کردم به حرف زدن و حدودا 5 دقیقه دختر بامزه من صداهایی در میاورد که من از کمتر بچه ای این ذوق کردن و جیغ زدن های قشنگ را شنیدم و خدا رو شکر می کنم که صداش رو ضبط کردیم. هر روز دختر قشنگ ما داره کارهای جدید و بامزه میکنه و خیلی جیگر شده این بهار خانوم خشگل ...
نویسنده :
حامد و الهه
15:43